شرح غزل 297

ساخت وبلاگ

چگونـه بـاز کـنــــم بـال در هـوای وصـال ؟!

کـه ریـخت مرغ دلــم پـر ، در آشیـان فـراق


هوا = ایهام دارد : 1- هوا و فضا 2- میل و آرزو ، بال باز کردن" یعنی به پرواز درآمدن
درشرایطی که بال و پرمرغ دلم درقفس جدایی ریخته و من همچون پرنده ای ناتوان شده ام چگونه می‌توانم در آرزوی رسیدن به معشوق به پرواز درآیم ؟!

کنون چه چاره کـه در بحر غم ، بـه گـردابی


فـتــاد زورق صـبــــرم ، ز بـادبــــــان فــراق


اکنون چه چاره ای پیش رو دارم؟{ دیگر جدایی و دوری از محبوب صبر و تحملم را از کار انداخته و نابود کرده است} کشتی صبرم دردریای غم ؛ بگردابی افتاده است {که هیچ امیدی به نجات آن نیست}واین گرفتاری از فراق حاصل شده است که ناخواسته همچون بادبانی به کشتی من بسته شده وهدایت آن رابه دست گرفته است.
در کشتی های بادبانی ، بادبان است که کشتی را به حرکت در می‌آورد ، حافظ جدایی را به بادبانی تشبیه کرده است که کشتی صبر را در دریای غم به پیش می‌برد و اکنون آن را به قسمت گردابی دریای غم کشانده است.


بـسی نـمـانـد که کـشتیّ عـمر غـرقـه شـود

ز مـوج شـوق تـو در بـحــــر بــی‌کـران فــراق

بسی نماند یعنی : "زمان زیادی نمانده‌است" یا "چیزی نمانده است که کشتی عمرمن در اثر هیجانات اشتیاق تو دردریای بیکران جدایی غرق شود .

اگر بـه دست مـن افـتـد ، فراق را بـکـُشـم

کـه روز هـجـر سـیـه بـاد و خان و مان فـراق


اگر دستم به فراق برسد او را می‌کـُشم وازبین میبرم، الهی که روزگار فراق و خان و مان هجران سیاه شود .
خان و مان یعنی هرچه که مربوط به فراق است.

رفـیـق خـیـل خـیـالـیـم و هم‌نـشیـن شـکـیـب

قـریـن آتـش هـجـــران و هـــم قـــــران فــراق


"قران" دردانش نجوم ؛ قرار گرفتن دو یا چند ستاره و قمر در یکی از 12 منطقۀ البروج است ، دراینجابه معنی "قرین" و "هم نشین" است .
یار و همراه لشکرخیال و رؤیای محبوب و همنشین وهم رکاب بردباری شده‌ایم ، درتمام لحظات ازاینکه همنشین هجرانیم در آتش می‌سوزیم و با جدایی همدمیم .

چگونه دعوی وصلت کنم به جان،که شدست


تــنــم وکـیــل قـضــا و دلـــم ضــــمـان فــراق

دعوی یعنی دعوت ، تقاضا کردن / به جان : ایهام دارد1- با صمیمیّت2-به اندرون جان
وکیل : کارگزار / قضا : تقدیر ، سرنوشت / ضمان با فتح اول متعهد شدن وپذیرفتن . چگونه می‌توانم ترا{ با صمیمیت /به اندرون جان }دعوت کنم وتمام وکمال وصال تـو را خواستار شوم, در حالی که وجودمن کارگزارسرنوشت و دلم پذیرنده ی جدایی وگرفتارهجران شده است . تن و دلم {جان} یکجا ودربست در اختیار تقدیر و هجران است

ز سـوز شـوق دلـم شـد کـبــــاب دور از یــار

مـدام خــون جــگـر می‌خورم ز خـوان فــراق

"کباب شدن دل" و "خون جگر خوردن" هر دو کنایه از رنج فراوان کشیدن است ." سوز "کباب"دل "جگر "خوان" باهمدیگرتناسب زیبایی راخلق کرده اند . از درد وسوزآتش اشتیاق دلم کباب شده و پیوسته از سفره‌ ی جدایی چیزی جز غصّه و خون دل خوردن نصیب من نشده است .

فلک چو دیـد سـرم را اسیـر چـنـبـر عـشـق

بـبـست گـردن صـبـرم بـه ریـسـمـان فـراق

چنبر به معنی کمند ، حلقه ، دام و بـنـد است, هنگامی که گردون؛ سر مرا در دام و بند عشق اسیر وگرفتاردیـد؛ بی درنگ با طناب فراق گردن صبرم را محکم ببست تاکاملن گرفتارگردم وکارم تمام شود .

به پای شوق گر ایـن ره به سر شدی حـافظ


به دسـت هـجر نـدادی کـسـی عـنـان فــراق

شدی یعنی می‌شد؛ ای حافظ ! اگر راه وصال با پای اشتیاق طی می‌شد وعاشق به معشوق میرسید ، دیگر کسی افسار و لگام فاصله را به دست هجران نمی‌داد تا اینهمه رنج واندوه وگرفتاری فراهم نماید.درآنصورت فاصله عاشق تامعشوق بپای شوق طی میگردد.
در این غزل تمام ابیات بایکدیگر ودرهر بیت ، واژه ها باهمدیگر رابطه و تناسب زیباوشاعرانه ای دارند ، این امرهمان "مراعات النظیر" یا "ایهام تناسب" می‌ باشد که دربیشتر غزلیات حافظ موج می زند.

حافظانه...
ما را در سایت حافظانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیدعلی ساقی rezafery بازدید : 295 تاريخ : 6 خرداد 1392 ساعت: 15:42